به نام آفرینندهء بزرگ آفرینندهء تنهایی و غم داور بر حق به نام خداوند ایثار و انصاف
سلام عزیزان دل ...
بزار این شونه ء نمناک تکیه گاه گریه
باشه بزار این خسته بیفته تا شاید
دوباره پاشه
گریه کن دلت سبک شه من فدای
گریه هاتم تو رو تنها نمی ذارم تا
همیشه پا به پاتم
کسی از آنطرف بوی علف
به من آواز چکاوک داده ...
طرفی از پس آلودگی روح غروب
دعوتم کرده به رسته خیز نورانی دل
و سپرده ست مرا
تا که آبستن این باد شناور باشم !
من را خبری باید بردن
تا مشرق افسرده ی این روزنه ها !
من وضو خواهم ساخت
و نمازی بر سجاده ی ایمان خواهم کرد
خبری خواهم داد زاغهای سر هر مزرعه را
.... که مترسک زنده ست !!!
شانه هایش پر احساس نیازند به موسیقی منقار شما !
عادت ترسیدن باید امروز شکستن
باید از وسوسه رستن
باید از پیله گسستن
باید امروز شکستن
باید امروز شکستن
به تماشای تولدی صمیمانه نشستن
باید امروز شکستن !
خداحافظی
دیگه واقعا رفتنی هستم.
جالبه نه؟؟ .
۸ ماه با شما بودم.روز و شب.عشقم این بود که نظرات شما رو بخونم.با شما باشم.ولی ....تو این چند وقته دو ستای خوبی پیدا کردم که بهترین بهانه بود برای ادامه دادن این نوشته ها ولی ...! عشق از بین رفته دوست داشتنا الکی شده همه به هم پشت میکنن الا .....
از دوستای گل وبلاگم همزبونای صادق خیلی خیلی تشکر میکنم .و بهشون می گم شاید یه رووز برگشتم. به یاد همتون هستم.
پری ناز کوچولو
رفتی خونم شده ویرون
دلم از بی کسی خونه نمیتونه که بخونه
حرفای نگفته مونده ولی دل باید بدونه
اون که رفته دیگه رفته نمیخواد دیگه بمونه
نمیخوام که باز بیایی اون چشاتو من ببینم
خاطرات باز جون بگیرن بباز دوباره من بمیرم
نمیخوام که باز بیای توی تاریکی بسوزی
آخه حیف تو عزیزم که با من با من بمونی.......
عزیزم سرت سلامت هر جا رفتی هر جا هستی
عزیزم دنیا دوروزه قلب تو هیچوقت نسوزه
نازنین اینو نخوندم که تورو گریون ببینم
الهی برات بمیرم اشکتو هیچوقت نبینم....
عزیزم اینو میخونم که دلم آروم بگیره
آخه طفلکی میسوزه میدنم بی تو میمیره
پری ناز کوچولو
نگو قسمتم همین بود نگو سرنوشت نوشته سهم من از تو همین بود
عزیزم غمت نباشه برو که رو به رو دوره
برو ما تنها میشینیم برای عشقت میمیریم
****************************************************
آشنا
آشنا خوش آمدی
آرام دستم را بگیر
آشنایی را برایم ساز کن
آشنا من خوب میدانم که روح
با تمام جسم من بیگانه است
آشنا من خوب میدانم که خون
در کویر قلب و تن خشکیده است
آشنا من شانه هایم خسته است
در میان سنگ و تاریخ زمان
آشنا من دست و پایم بسته است
آشنا من خوب بودم
شاخه ام شاداب بود
سیل باد و برف و باران شاخه ام بشکسته است
آشنا آرام حرفت را بزن
شاپرکهای لبت را باز کن
آشنایی را برایم ساز کن
بیا تا خاطرات خون را
مرور کنیم
خاطرات خاکستری
اضطرابهای زرد
و انتظارهای سفید
بیا بر زورق خیال
و قسم به چشمهای شیشه ای تو
که روزی من را به شهر
آرزوهایم خواهد برد ..!
دلم در کوچه های شب پریشان می شود هر شب
و در حجمی پر از پاییز ، عریان می شود هر شب
چنان چشمی پر از نجوا ، در این اندوه باران زا
دلم انگار نم نم غرق باران می شود هر شب
به غارت برده است اینک خزان برگ شقایق را
بهاری اندک اندک ، آه ، ویران می شود هر شب
وقتی مرُدم روی قبرم ننویسید که بودم وقتی مرُدم روی قبرم ننویسید نه شعری نه شعاری نمی خواد سنگ روی قبرم بذارید... وقتی هر اومدنی رفتنی داره نمی خواد گل روی قبرم بکارید... خیلی وقتها پیش از این مرده بودم بدون سنگ ُ بدون نام و نشون می خوام باشم برای مردنم کسی رو خبر نسازید نامه ای که گر افتد به دست خواهرم وگر افتد به دست دلبرم ُ اشکش فرو ریزد وقتی مردم روی قبرم ننویسید که بودم مادر:اگر روزی رفیق مهربانی آمد سراغ من بگو:فرزندم به ناکامی جان داد وتا آخرین لحظه عمر به سختی سخن می گفت: خداحافظ عزیزانم خداحافظ رفیقانم
گذشت گذشت عمرِمن ُ گفت هر چه بود گذشت به گریه گفتم آری ولی چه زود گذشت بهار بودُ تو بودیُ عشق بودُ امید بهار رفتُ تو رفتیُ هر چه بود گذشت گَرم به عمر شبی خوش گذشت آن شب بود که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت من میگم دلم اسیره من میگم قلبم نشکن من میگم دلم شکستس من میگم تنهام میذاری ؟ من میگم خدا به همرات
تو میگی که جون فدا کن من میگم چشمات قشنگه
تو میگی دنیا دورنگه
تو میگی که خیلی دیره من میگم چشمات وا کن
تو میگی منو رها کن
تو میگی من میشکنم ؟ من ؟ من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی
تو میگی خوب میشه خستس من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمیشه
تو میگی طاقت نداری ؟ من میگم تنهائی سخته
تو میگی این دست بخته
تومیگی چه تلخ حرفات من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
برای بار آخره که همزبونه تنهایی ها آپدیت شد ..
.
به همگی پیشاپیش سال نو رو تبریک می گم
یاابا عبدالله الحسین
سربلند باشید و پیروز
یاعلی ....و خداحافظ ...
بی تو ؛
هزار سال است که مرده ام !
اگه... اگه یه روزی خواستی بری....
خیالتو قاب می کنم توی قلبم که همیشه پیشم باشی...باشه؟!؟
هی تو می روی
هی من ثانیه میشوم
هی می دوم پی ات
هذیان میشوم
ناله میشوم
اشک می شوم
هی تو می گریزی و
همیشه من جا مانده ام !
**همین !**
دلتنگ توام ...
و
بهانه گیر
و تو غریب تر از پیش میمانی
یاس من
دوستت دارم همین...
نیمه شب ها شده روشن ترین دقایق زندگیم...
تو می درخشی و من از قعر چاه برون می آیم!
** دستهای سرد و نازکم منتظر میمونن
شاید روزی دستای پر سخاوت و مهربونت خالی انگشتامو پر کنه...
بی تاب بودم، اندوه قاب های تهی از رنگ را و طرح جاودانه تو که درخاطره آب انعکاس هزار رنگ بود و بی رنگ
محو تماشای تو بودم در رقص باد و زمزمه رود...
مرور می کنم لحظه ها را تنها در تکرار صدایی که این روزها هزاران هزار بار شنیدهام، در پیچ و تاب ماهیها روی خاک و پرسه نگاه تو که تاب دیدن نداشت.
...
خاک نمناک می شود در نمزده گی باران، آهسته میخوانی، تبدار میمانم در حضور آفتاب، روی کهنگی درگاه، میان طرح نشکفته گلمیخ ها
شکوه مرمرین زمان است در توالی نتهای سیاه و سپید و من تنها سکوت میشنوم و نگاهت میشود فریاد
ترنم باران و بازی آفتاب از افقی که دیگر دلگیر نیست
رسیدهایم تا سجود درایوانی ساکت و امن، حوضی در میان و ماهیها سرخ، نشستهاند به تماشا که برایت آب بریزم، که برایم آب بریزی
که وضو بگیرم، که وضو بگیری
که دعا بخوانم، که دعا بخوانی
که بمانم، که بمانی
بمانی، بمانی، بمانی...
نه!
دستانت را منتظر نمیگذارم، قلم را میگیرم و مینویسم سطر سطر واحه را از تو
پررنگتر و بیتابتر
صدایت میکنم و دستانت را به نجوای آشنای هر شبم میسپارم، بوسه و بوسه...
این بار آمدهای، میدانم
میدانم
بوی یاس میآید.....
هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی بر د
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی در یا فدای چشمانت
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
به انتهای خود و ابتدای چشمانت
من و غروب و سکوت و شکستن و پاییز
تو و نیامدن و عشوه های چشمانت
نگاه خسته من به دعای چشمانت
تو اتاقی من نشستم
بغض گریه رو شکستم
تک و تنها گریه کردم
دل به هیچ کسی نبستم
خاطره های گذشته
از پیش چشمام گذشتن
روزای خوب واسهء من
رفتن اما بر نگشتن
رفتن اما بر نگشتن
آره تنهام میدونی
خیلی تنهام می دونی
قول بده این دفعه رو
تو کنارم می مونی
تو کنارم می مونی
بیا حتی واسه یک بار
پر کن این تنهایی ام را
بیا و ببین دوباره
شب آتیش بازی ام را
آره تنهام میدونی
تک و تنهام می دونی
قول بده این دفعه رو
تو کنارم می مونی
تو کنارم می مونی
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
Vaghti deltangi miad
hishki soraghet nemiad
جوان زحادثه ای پیر میشود گاهی
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
به سوی خویش مرا می کشد
چه خون و چه خاک
محبت است که زنجیر می شود گاهی
آخرین نفس
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
عقاب تیز پره دشت های استغنا
اسیر پنجهء تقدیر می شود گاهی
صدای زمزمهء عاشقان آزادی
فغان و نالهء شبگیر می شود گاهی
نگاه مردم بیگانه در دل غربت
به چشم خستهء من تیر می شود گاهی
جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
بگو اگر چه به جایی نمی رسد فریاد
کلام حق دم شمشیر می شود گاهی
بگیر دست مرا آشنای درد بگیر
مگو چنین و چنان دیر می شود گاهی
به سوی خویش مرا می کشد
چه خون و چه خاک
محبت است که زنجیر می شود گاهی
جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
به سوی خویش مرا می کشد
چه خون و چه خاک
محبت است که زنجیر می شود گاهی
*****************************************
خلوت بی تو! معنا نداره
اینجا بدون نازنینم صفا نداره
صبور و پاکی
قرمزه قرمز
آبی دریا پیش تو جلا نداره
طلای ناب روزگار
تا تو میای میاد بهار
کویر سردم بی تو عشق
ابری شو رو تنم ببار
بی تو نوایی ندارم
سوزه صدایی ندارم
بیا تا تو لحظهء بغض
سر روی شونت بزارم
**************
حالا که دلتنگی داره رفیق تنهاییم میشه کوچه ها نا رفیق شدن حالا که
می خوام شب و روز به هم دیگه دروغ بگن ساعتها هم دقیق شدن
طلوع من طلوع من وقتی غروب پر بزنه موقع رفتنه منه
طلوع من طلوع من وقتی غروب پر بزنه موقع رفتنه منه
آخه من هیچی ندارم که نثار تو کنم
تا فدای چشای مثله بهار تو کنم
میدرخشی مثله یه تیکه جواهر توی جمع
من می ترسم عاقبت یه روز قمارت بکنم
من مثله شبای بی ستاره سرد و خالی ام
خب می ترسم جای عشق
غصه رو یارتو کنم
تو مثله قصه پر از خاطره هستی
نمیخوام منه بی نشون تو رو
نشونه دارت بکنم
تو که بی قراره دیدن شب و ستاره ای
واسه دیدن ستاره بی قرارت بکنم
مثله دریا بی قراری نمی تونی بمونی
من چرا مثله یه برکه موندگارت بکنم
من مثله شبای بی ستاره سرد و خالی ام
خب می ترسم جای عشق
غصه رو یارتو کنم
تو مثله قصه پر از خاطره هستی
نمیخوام منه بی نشون تو رو
نشونه دارت بکنم
تو بگو خودت بگو با تو بمونم یا برم
آخه من هیچ نمی خوام که غصه دارت بکنم
تو بگو خودت بگو با تو بمونم یا برم
آخه من هیچ نمی خوام که غصه دارت بکنم
تعطیل!
تعطیل