با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل آواز قشنگ جویبار
با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل نیلوفر آبی در آب
مثل اشکهای لطیف شبنم روی گونه های زنبقهای خواب
با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل بارش بارون تو کویر
مثل رویش دوباره چمن روی تن یخ زده زمین پیر
تویی مهتاب سحر ، تویی بارون کویر
از تن خستهء من گرد غربت را بگیر
مثل خورشید بزن و آبم کن
مثل لالایی شب خوابم کن
به تن خسته بزن رنگ دگر
دل ما را تو ببر تا به سحر
من که خیلی دوستش داشتم
سلام
خیلی ممنون که سر زدی خوشحالم کردی
خیلی شعری که نوشتی قشنگه امیدوارم که ستارت همیشه نورانی و آشکار باشه و با دیدش خوشحال بشی و اون با دیدنت شاد !!!
موفق باشی
سلام دوست عزیز
**************
خدایا چه قدر تنهایم. نه محرم رازی نه سنگ صبوری با که حرف از دل شکسته ام گویم . همه غریب اند و آشنایی نیست .
بار خدایا آتش عشق چه قدر سوزنده است و سوزنده تر از آن که نتوانی فریاد بر آری و بگویی سوختم. آه ، سوختم .
شعله های آتش عشق چه بی رحمانه مرا احاطه کرده است. عشق حتی به من فرصت به خود آمدن را نمی دهد. کاش حداقل طعم وصال را چشیده بودم . در فراق به فراق رسیدم و حتی رنگ وصال را هم ندیدم .
از وجودم تنها جسمی خاکی بر جای مانده . قلب و روانم به یغما برده شد . در تهی بودنم به دنبال قلب شکسته ام می گردم. سراغش را از که بگیرم ؟ از که .....
قلب به یغما برده ام را چه کسی به من باز می گرداند ؟ ؟
سلام رفیق
خیلی دلم برات تنگ شده بود
وبلاگت خیلی قشنگ شده
راستی !
وبلاگ قبلیم رو سر بعضی مسائل از بین بردم
قابل دونستی بهم سری بزن
موفق باشی
باز هم میام
فعلا.........
اقا دمت گرم
خیلی زیبا بود
خدایی دمت گرو
سلام پژمان جان
ببخشید من تو این مدت سرم خیلی شلوغ بود نتو نستم بیام پیشتون.
خب حال و احوالت چطوریه؟ باور کن خیلی وقتها تو فکر اینم که یه سری بهتون بزنم ولی وقت نشد.تو مهربون باش
قربون شما
سلام مهربون!
عکسهای خیلی قشنگی گذاشتی ... ممنون.
منم آپم.
یاحق!
سلام
عکسایی که گذاشتی خیلی باحال بودن
سلام دوست عزیز ..
تا مدتی حامد این وبلاگ رو به من سپرده ..
خوشحالم میکنید که در این مدت تنهام نذارید ..
پیروز باشید .
سلام پژمان عزیز
نه نگو از این سفر با من نگو
من به پایان میرسم از کوچ تو
با من از اغاز این مردن نگو
کاش میشد لحظه هارا پس گرفت
کاش میشد از تو بود و تا تو بود
کاش میشد در تو گم شد تا همه
کاش میشد تا همیشه با تو بود
با من امشب چیزی از رفتن نگو
نه نگو از این سفر با من نگو
من به پایان میرسم از کوچ تو
با من از اغاز این مردن نگو
کاش فردا را کسی پنهان کند
لحظه را در لحظه سرگردان کند
کاش ساعت را بمیراند به خواب
ماه را بر شاخه اویزان کند
میروی تا قصه را غمنامه تدفین گل
میروی تا واژه را باران خاکستر کنم
ثانیه تا ثانیه پلواره ویران شدن
میروی تا بخشی از جان مرا پرپرکنی
با من امشب چیزی از رفتن نگو
نه نگو از این سفر با من نگو
من به پایان میرسم از کوچ تو
با من از اغاز این مردن نگو
شاد باشی
مهربانم سلام
امروز بعد مدتها اومدم روی خط وبا دیدن کامنتتون ونیز دیدن وبلاگ قشنگتون چیزی بیش از لذت بردم
عکسهای زیبات هم حرف نداشت
من بروزم ومنتظر حضور پر مهرت
یاحق...