* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

نیستش

نمیدونم کجاست

چه می کنه

ولی میدونم که ندارمش

هیچ وقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم

نه نه نمیخواستم که تو رو تو گم ترین آرزوهام ببینم

ن نه

نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم    هنوزم دوست دارم

آخه تو حول و ولای پریشونیه تو رو نداشتم

که گیرو داره ... ای بابا دل تو هیچ حال اون خوش

ای بی مروت!  دیگه دلی میمونه؟

که جور دل کبوترا بتپه

که با شما از جونه زندگیش بگه؟

بگه که   هنوز زنده ست

هنوز زنده ست

اگه صدا  صدای منه

نفس اگه نفسه تو

بذار که اون خوش غیرتاش بدونن

که دل

دل رویایی دیگه دل نیست

دیگه دل نمی شه 

نه دیگه این واسه ما دل نمیشه

امشب میخوام برم یه جایی
یه جای خیلی خوب ، یه جای دنج
البته بار اولم نیست ؛ خیلی وقتا رفتم ... میشه گفت خلوتگه منه!
یه جایی که هیچ کس نیست تا خلوت ام رو بهم بزنه
البته گاهی صدای ماشینی از دور ؛
خش خش برگای روی زمین ؛
زوزه باد لابه لای حنجره درختا ؛
یا پارس سگ نگهبان از دور ...
این سکوت رو کمی به هم میزنه
آخه ساعت حول و حوش 10 یا 11 اس دیگه
هوا تاریکه ؛ اگه شانس داشته باشم ماه بالا سرم باشه که دیگه 
اون هم اگه حوصله داشته باشه با چند ستاره خوشکل میاد پائین
و به حرفام گوش میده
میشینم کنارش ، بهم میخنده
میگه داداش من دیوونه شدی؟
میگم نه ... مگه بده من بهت سر میزنم!؟
مگه بده من گاهی به جای خونوادت میام به دیدارت؟
میدونم خوشحال میشه ... ولی مطمئنم از وقتش زیاد راضی نیست
شروع می کنم به درد دل ... میگم ؛ میگم ؛ میگم
تا خسته بشم ؛

ولی اون هیچی نمیگه ؛ فقط به حرفات گوش میده
یعنی میگه ؛ جوابم رو میده ؛ ولی گوش دل منه کره
گوش دل منه که نمیفهمه !
گوش سرم که دیگه هیچی !
بد نیست ...خوش میگذره ؛ آخه حرفات جای دوری نمیره
چون پارتیش کلفته ؛ میگن نظر میکنه به وجه اله
اینجا راحتی ؛ بی اراده بغضت میشکنه
اونم فقط نیگات میکنه
اونم فقط نیگات میکنه