* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

بهار بهار .... چه اسم آشنایی...صدات میاد اما خودت کجایی؟؟؟

 

 

 

بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود


بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی

وا بکنیم پنجره ها رو یا نه
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه


بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد

بهار اومد با یه بغل جوونه
عیدو اورد از تو کوچه تو خونه

 

بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی


یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود

یادش بخیر بچگیا چه خوب بود
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود

آخ که چه زود قلک عیدیهامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون 


بهار اومد برفها رو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد


چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت
وا شدن پنجره ها رو دوست داشت


بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد


یه حرف که از حرفهای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی جواب شد


دروغ نگم هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود

بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود


بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی


وا بکنیم پنجره ها رو یا نه
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه


یادش بخیر بچگیا چه خوب بود
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود


چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت
وا شدن پنجره ها رو دوست داشت  

  

 

 

 

قشنگ ترین اشتباه

 

 

حس تو
لمس تو
دست تو دست تو
خاطره شد..

عشق تو
عشق تو
یاد تو
یاد تو
اسم تو اسم تو
خاطره شد
مثل یه قصه زیبا
مثل یه خواب کوتاه
من اسمتو گذاشتم
قشنگترین اشتباه
بی تو هر لحظه من
شکست بی صدا بود
این خنده ها دروغه
بی تو شادی کجا بود
حس نوازش تو هنوز رو پوست منه
گرمیه خوب دستات منو اتیش میزنه

  

 


حس تو
لمس تو
دست تو دست تو
خاطره شد

عشق تو
عشق تو
یاد تو
یاد تو
اسم تو اسم تو
خاطره شد
روزهای شادی و عشق حیف که چه زود میگذره
از قصه منو تو چی موند بجز خاطره
یه قاب عکس خالی زیر پا هی له میشه
یه پنجره که هر گز به جایی باز نمیشه
گرفته هر ستاره فانوس عشق به راهت
نرفت از یاد آینه
هنوز رنگ نگاهت


رفتی تو از زندگیم انگار که یک خواب بودی
تو لحظه های عمرم افسوس که کمیاب بودی
می دونستم از اول این رسم زندگی نیست
خوشبختی ها زود گذر هر گز همیشگی نیست
بدنبال یه رویا که دست نیافتنی بود
میدونستم از اول قلبم شکستنی بود
مثل یه قصه زیبا
مثل یه خواب کوتاه
من اسمتو گذاشتم قشنگ ترین اشتباه 

 

 

...

 

 

هدیه ی من در روزی که خودم دارم در تلخی شنا می کنم ممکن است زیاد به حال و هوایت سر وسامان ندهد:



زمان می گذرد و تو هر روز زیبا تر می شوی
آن قدر که باید به یادت بیاورم
هم زبونه تنهایی هایت را
تبصره ی این شعر را برای روز های سرد بپذیر:
"هوا که سرد تر میشود تو هم هر روز
قدم به قدم همراه با آن سرد می شوی
و منی که آرزو می کنم "فردا نرسد"
اما این آرزو از اصل مشکل دارد!
تابستان تصمیم گرفته دیر برگردد
اما حتی اگر الان هم بیاید...
به خدا اشتباه شده! من گل یخ نیستم...!!
من هر روز به تو تشنه تر و تو هر روز از من دور تر می شوی
شاهد هستید؟
باز هم جاده ی عشق یک طرفه شده
من در این کویر دنباله روی سایه ای از محبت؟
به عمق سراب چه قدر مانده؟
عادت کرده ام که این جا فقط خودم رو ابری ببینم
اما تو فقط به دوری عادتم نده   

 

 

 

پ ن:از نوشته های  دوست عزیزم عطا بچهء غم 

 

متروکه

  

در گورستانی متروک ...
که دیگر هرگز ...
مرده ای در آن دفن نمی شود ...
زنده ها ...
با قدمهایی رنگین از علف ...
به روی تپه می آیند تا ...
نوشته های روی سنگهای قبر را بخوانند ...
گورستان هنوز زنده ها را به سوی خود می کشد ...
اما دیگر هرگز مرده ای به آنجا نمی آید ...
و این اشعار همه جا به چشم می خورد :

آنهایی که امروز ...
زنده به اینجا می آیند ...
تا سنگها را بخوانند و باز گردند ...
فردا مرده خواهند آمد ...
تا بمانند ...

سنگ قبرها ...
که اینچنین با یقین از مرگ سخن می گویند ...
همیشه در حیرت اند ...
که چرا دیگر هرگز ...
مرده ای از راه نمی رسد ...
و پرهیز و امتناع مردم از مردن برای چیست ؟

آسان میتوان شوخ طبعی کرد ...
و به سنگها گفت :
مردم از مردن بیزارند ...
و دیگر هرگز نمی میرند ...

به گمانم آنها این دروغ را باور می کنند ...
سنگهای قبر ...
در گورستانی متروک ...
که دیگر هرگز مرده ای در آن دفن نمی شود 

 

غ د ع

  

به سه چیز تکیه نکن ، غرور ، دروغ و عشق... آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و

با عشق می میرد 

 

دکتر علی شریعتی