اندوه پست

کاش چون پاییز بودم....کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز خاموش دل انگیز بودم

برگ های آرزویم یکی یکی زرد می شد

آسمان سینه ام پر از درد می شد

ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد

اشکهایم همچو باران

دامنم را رنگ میزد

و چه زیبا بود اگر پاییز بودم

وحشی و پر شور ور نگ آمیز بودم

شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی

در کنار قلب عاشق شعله می زد

در شرار آتشی درد نهانی

نغمه ی من

همچو آواز نسیمی پر شکسته

عطر غم میریخت بر دلهای خسته

پیش رویم :

چهره ی تلخ زمستان

پشت سر:آشوب تا بستان عشقی ناگهانی

سینه ام:

منزلگه اندوه و درد و بد گمانی

کاش چون پاییز بودم...کاش چون پاییز بودم(*)

 

 

 

تو کجایی

در گستره ی بی مرز این جهان

تو کجایی

من در دور دست ترین جای جهان ایستادم

کنار تو

تو کجایی

در گستره ی نا پاک این جهان

تو کجایی

من در پاک ترین مقام جهان ایستاده ام

بر سبزی شور این رود بزرگ که می سرایند

برای تو

فروغ.فرخزاد