دوستی ها کمرنگ؛ بی کسی ها پیداست... راست گفتی سهراب؛ آدم اینجا تنهاست...
و من یعنی همان نیلوفر خسته کنار خواب که در بی رنگی این راه نشستم بی کس و تنها تو چه دانی که تنهایم و این غوغای بیهوده که می پیچد رها بر یاد این خسته چگونه می برد از من شُکوه با تو بودن را ... گذشت بی تو همیشه بودنِ با تو و فرداها که بی پروا مرا از یاد تو بردند . . . |