ساده اسیرت شدم
دادم دل و به نگات
تا تو اینو بدونی
شدم عاشق صدات
می خوام باهام بمونی
نیستی اینو بدونی
می خوام باهام بمونی
نیستی اینو بخونی
شاید بیاد روزی که
باشیم دوباره با هم
باید اینو بدونی
هستیم من و تو با هم
وقتی واست می خونم
نیستی تو به یاد من
رفتی تنها شدم و
از عشق تو می خونم...
راستی خدا ...!!!!
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم می خواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را
می خواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه می خواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد ...
می شود باز هم کودک شد؟؟؟؟
راستی خدا!
دلم فردا هوای امروز را می کند؟