* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

از یه جایی به نابجایی

 

    از یه جایی به بعد . . . 


مرض چک کردن موبایلت خوب میشه
حتی یه وقتایی یادت میره گوشی داری

از یه جایی به بعد . . .
دیگه دوس نداری هیچکس رو
به خلوت خودت راه بدی
حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه

از یه جایی به بعد . . . 

وقتی کسی بهت می گه دوست دارم
لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری

از یه جایی به بعد . . .
فقط یه حس داری حس بی تفاوتی
نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی
و نه از دوست نداشتن ها ناراحت

از یه جایی به بعد . . .
توی هیجان انگیز ترین لحظه ها هم
فقط نگاه می کنی ...

از یه جایی به بعد . . . 

 

مسافر شهر غم

 

 

آی همزبون
امسال برایت خط ها نیامدند تا رسیدیم به این جا!
تو خودت خودت را زخمی کردی
سال ها برای کسی که اسمت را نیز به یاد ندارد
نگاه کن! 

آمدی خودت را مسافر کلبه ای کردی
که اهالیش گفتند پادزهر دردت فراموشیست
زهر خوردی به درد بال و پر دادی!
سر سختانه ادامه دادی 
تا تمام التهاب های روزهای وصالش را  

پشت چراغ قرمزی که سال هاست است دیر آمده سال هاست برایت سبز نشده دوا کنی...!
این جا لیلی برای وفاداریت
دست به دست نمی زند 

هورااااااا نمی کشد
کلاه بر نمی دارد 

تنها نگاهی دارد دردناک بر دلی خونین
بلند شو مرد
عشقی حقیقی جایی همین اطراف منتظر توست...! 


  

 

  

 

 

پ ن :   

(با تشکر از آقا عطا)

هدیه ای از عطا بچهء غم : 
 

سلام...
اینو برای تو نوشتم
خواستی آپ بعد همزبون یا یادگاری پیش خودت
خداحافظ 

 

 

رنگ نـگات از اولــم خـیلی مـنو تـکون نداد

دستای عـاشقت به من حّـس خوش جنون نداد



به هر کی گفتم که شاید یه روزی مال من بشی

روی خـوشی به مـن وانتـخاب مـن نـشون نـداد



درست مثه تقویمی که عوض میشه سر بـهار

از ته دل دارم می گم خوب شد گذاشتمت کنار



ازاولــم دیـده بــودم تـو چــشم تـو وفــــا نـبود

هـمش با دیـگرون بـودی حواس تو به ما نـبود



بـی هـوا هــروقــت اومـدم ازراه دور بـبیـنمـت

دیـدم کـه لبخندای تو هـیچ کـدومـش به جـا نبود



خـیال نـکن بـدون تـو ؟سـر بـه بـیابون مـی ذارم

تو صحرا آواره می شم پا جای مجنون می ذارم



فکر نکنی که تو بری روز و شبم یکی می شه

ازغـم تـو تـرانه های تـلخ و گــریون می ذارم



از اولم محبتام تو قلب تو اثر نداشت

نصیحتام هیچکدومش روی کارت ثمر نداشت



فهمیده بودم که دیگه ارزش موندن نداری

بریدن از تو بردنه اصن واسم ضرر نداشت



قولا و وعده های تو یه طبل پوچ و خالی بود

دوست دارم گفتن تو هیچی نداشت پوشالی بود



شبی که سنگامو باهات واکندم و گفتم برو

تازه دیدم نخواستنت یه انتخاب عالی بود



خدا رو شکر که قلب من اون دل سنگتو شناخت

خوب شد که قلب عاشقم هستیشو پیش تو نباخت



من تازه فهمیدم باید تو جاده های زندگی

قصر بلور و رویا رو با عاشق حقیقی ساخت



درست مثه تقویمی که عوض میشه سر بـهار

از ته دل دارم می گم خوب شد گذاشتمت کنار