گفته بودم که باید بروم
بروم تا که نماند اثرم
از این شهر غریب خواهم رفت
به انجا که دگر دل نشود در به درت
چه حرف ها داشتم ! حرف دل
اینک من ماندم و خیال تو
ندیدی ! ندیدی بعد تو چه شد با من
چه شد بر من ! چه امد بر سر افکار من
خانهء دل !!
خانهء دل در حسرت یک لحظه شادی
در حسرت نگاه تو در حسرت صدای تو...
این بود عشق با تمام وجود
اما تو ندیدی نخواستی که ببینی
میخواهم پر بکشم به اسمون
گفته بودم که باید بروم
بروم تا که نماند اثرم
بیم از ان دارم که تو تنها بمانی
بیم از ان دارم که تو گریان بمانی
ترسم غم توست دیدهء گریان توست
باید بروم با دو بالی شکسته
باید بروم با دلی پر از درد
ولی نازنینم !! هنوز خوب و عزیز ترین تویی
میخواهم پر بزنم به اسمون
خسته ام دگر مهلت ماندن ندارم
میروم با تنها یادگار تو
ولی!!
ولی!! پرو بال من تویی
چاره چیست ؟ اینک به مرگ می اندیشم
خیلی قشنگ بود!
تقریبا حرف دل منو می زنه!!
به امید روزی که هیچ عاشقی گریون نباشه!
خداحافظ
سلام خیلی ممنونم ازت
خیلی قشنگ بود :ی
پژمان از شعرت خیلی خوشم امد !!!
انشااله که موفق باشی!!!
خداحافظ
سلام خیلی جالبه سعی کن همیشه توش مطلب بریزی
موفق باشی عزیز
سلام. ممنون
امیدوارم پر پروازت که به فکرش هستی بشه دلیل موندنت....
یه پرنده ی بی پروبال یه پرنده ی اسیره.....
اینو فراموش نکن!
......................
مرسی که بهم سر زدی پژمان جان...شما هم وبلاگ قشنگی داری عزیز.امیدوارم که دوستای خوبی بشیم!
سلام پژمان جان.
مطالب وبلاگ تو هم واقعا زیباست.تو هم غم داری .نه؟
ممنون که به من سر زدی.
موفق باشی
به بین یه چیز بهت میگم هیچ وقت یادت نره
؛ هر که را دوست میداری از او بگزر اگر قسمت با شه خودش برمیگرده اگه بر نگش بدون که از اول ماله یو نبود پس بهتر که رفت.
سلام خوبی
عالی نوشتی
سلام غمگین بود اما عالی
سلام عزیزم این شعرت خیلی قشنگه!!!موفق باشی