شطِ صبور وقتی باهات حرف میزنم تو چشام نگاه نکن وقتی دردمو میگم گونه هاتو تر نکن گونه های خیس تو مثه جاده می مونه یک مسافر غریب اونجا زیر بارونه وقتی باهات حرف میزنم تو منو رها نکن میون شهر غریب منو بی پناه نکن وقتی باهات حرف میزنم اشکامو تو پاک نکن قطره قطره اشکامو سینه ریز تن نکن تن تو برگ گل شقایقه اشک من شبنم صبح صادقه تن تو گرم تر از تابه ی درد اشک من حسرت هر چه آهه سرد منو با خودت بدون مثه ماهی و همون تنگ بلور من و از خودت بدون ......
........ شاخه های مجنون بید... اشکها و بغضها سخت فشرده گلوگاه وتنگه ی خنده هایم راستی کو لبخندم کو بهار نیست نمی دانم کجا مانده است حیران و سرگردان پرسه زنان کوچه های غریب را میمانم واژه ها در اهتزاز رویش ساقه ی مهتاب آرزو را گم کرده اند نمیدانم گندم های طلائی را که ارمغان می آورد .... با تو هستم کجائی ؟ ..... ..........ا آه... تشنه ام ... تشنه جرعه ی نوری میهمانم کن .........................
زیباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خیلی هم زیبا
موفق باشی