وقتی فکر می کنم که روزی فراموشم می کنی،بغض گلویم را می گیرد.
وقتی فکر می کنم که تمام خاطرات با هم بودنمان را از یاد خواهی برد، دلم می گیرد.
وقتی فکر می کنم که روزی دستانم را رها خواهی کرد،می ترسم از تنهایی.
وقتی فکر می کنم که روزی خواهم رفت ، اشک از چشمانم فرو میریزد.
.......و تو روزی خواهی رفت و دست تقدیر را بهانه خواهی کرد.
امشب از دوری تو دلتنگم
و غم انگیزترین آهنگم
امشب از غصه و غم لبریزم
آه ای عشق! مگر من سنگم!
برگی از شاخه جدا در پاییز
خشک و بیحوصله و کمرنگم
بی تو من دهکدهای خاموشم
دورافتادهترین فرهنگم
حرف ناگفته زیاد است ولی
حیف در قافیهها میلنگم
سرد است ...
بدون تو همه چیز سرد است ...
آنگاه که نیستی ٬ آفتاب سرما می پراکند و من انگار مرده ام
صدای لرزش دندانهایم سکوتِ خلوتم را از من دزدیده
و تو نیستی که در آغوشت سکوت کنم
و از گرمای وجودت ٬ گرم شوم
مانند درختی خشکیده شده ام ...
عذاب بی ثمری درد بزرگیست
همین روزهاست که هیزم شکنی تبرش را بر ساقه هایم بکوبد
و تو نیستی که تبر را از دست هیزم شکن بگیری
و تو نیستی ...
سرد است ... بدون تو همه چیز سرد است ...
من اکنون فهمیده ام
مرگ یعنی زندگی بدون تو
و در اعماق اعتقادم ...
تنها تویی که می توانی در من روح بدمی .......
چشمان اشک بار شقایق تو مرا یاد روزهای اشک بارم می اندازد ! عجب روزگاری بود نازنینم .....
شب و روزش در هم گم گشته بود .... سرد و بارانی
مثل هوای این روزها ....
دلت دریا عزیز