ستارهای از دور
مرا به وسعت پرواز خویش میخواند
ستاره پنجره را بسته نمیداند
خودم در شعری به نام چکاوک گفتهام :
میتوان کاسه آن تار شکست
میتوان رشته این چنگ گسست
میتوان فرمان داد : هان ای طبل گران زین پس خاموش بمان
به چکاوک اما
نتوان گفت مخوان
«شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود
سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود»
«به پرستو ، به گل ، به سبزه درود ! »
«ما عاشقان نور و بهار و پرندهایم
شب، بوسه میفرستیم
مهتاب نازنین را
با صبح میستاییم
مهر گلآفرین را»
من دل به زیبایی بهخوبی میسپارم، دینم این است
من مهربانی را ستایش میکنم، آیینم این است
انسان و باران و چمن را میستایم
انسان و باران و چمن را میسرایم
او نه تنها زیباییها را میستاید ، در میان آنها درس مهر و دوستی و مهربانی به ما میدهد.
در این گذرگاه
بگذار خود را گم کنم در عشق
بگذار از ره بگذرم با دوست، با دوست
ای همه مردم، در این جهان به چه کارید؟
عمر گرانمایه را چگونه گذرانید؟
هر چه به عالم بود اگر به کف آرید
هیچ ندارید اگر که عشق ندارید
وای شما دل به عشق اگر نسپارید
گر به ثریا رسید هیچ نیرزید
عشق بورزید
دوست بدارید !
سلام بابا خیلی باحالی
سلام
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم
جای دیگر نمیشود
بغض دوباره دیدنم
از تو به در نمیشود
مثل همیشه خیلی خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی زیب نوشتیییییییییییییییییییییی
موفققققققققققققققق باشییییییییییییییییییییییی
سلام
یادداشت های تنهایی باید چیزای جالی باشه فکرایی و حرفایی که تو تنهایی میزنیم
مگه نه؟
موفق باشی وخوش...