Vaghti deltangi miad
hishki soraghet nemiad
جوان زحادثه ای پیر میشود گاهی
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
به سوی خویش مرا می کشد
چه خون و چه خاک
محبت است که زنجیر می شود گاهی
آخرین نفس
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
عقاب تیز پره دشت های استغنا
اسیر پنجهء تقدیر می شود گاهی
صدای زمزمهء عاشقان آزادی
فغان و نالهء شبگیر می شود گاهی
نگاه مردم بیگانه در دل غربت
به چشم خستهء من تیر می شود گاهی
جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
بگو اگر چه به جایی نمی رسد فریاد
کلام حق دم شمشیر می شود گاهی
بگیر دست مرا آشنای درد بگیر
مگو چنین و چنان دیر می شود گاهی
به سوی خویش مرا می کشد
چه خون و چه خاک
محبت است که زنجیر می شود گاهی
جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
به سوی خویش مرا می کشد
چه خون و چه خاک
محبت است که زنجیر می شود گاهی
*****************************************
خلوت بی تو! معنا نداره
اینجا بدون نازنینم صفا نداره
صبور و پاکی
قرمزه قرمز
آبی دریا پیش تو جلا نداره
طلای ناب روزگار
تا تو میای میاد بهار
کویر سردم بی تو عشق
ابری شو رو تنم ببار
بی تو نوایی ندارم
سوزه صدایی ندارم
بیا تا تو لحظهء بغض
سر روی شونت بزارم
**************
حالا که دلتنگی داره رفیق تنهاییم میشه کوچه ها نا رفیق شدن حالا که
می خوام شب و روز به هم دیگه دروغ بگن ساعتها هم دقیق شدن
طلوع من طلوع من وقتی غروب پر بزنه موقع رفتنه منه
طلوع من طلوع من وقتی غروب پر بزنه موقع رفتنه منه
آخه من هیچی ندارم که نثار تو کنم
تا فدای چشای مثله بهار تو کنم
میدرخشی مثله یه تیکه جواهر توی جمع
من می ترسم عاقبت یه روز قمارت بکنم
من مثله شبای بی ستاره سرد و خالی ام
خب می ترسم جای عشق
غصه رو یارتو کنم
تو مثله قصه پر از خاطره هستی
نمیخوام منه بی نشون تو رو
نشونه دارت بکنم
تو که بی قراره دیدن شب و ستاره ای
واسه دیدن ستاره بی قرارت بکنم
مثله دریا بی قراری نمی تونی بمونی
من چرا مثله یه برکه موندگارت بکنم
من مثله شبای بی ستاره سرد و خالی ام
خب می ترسم جای عشق
غصه رو یارتو کنم
تو مثله قصه پر از خاطره هستی
نمیخوام منه بی نشون تو رو
نشونه دارت بکنم
تو بگو خودت بگو با تو بمونم یا برم
آخه من هیچ نمی خوام که غصه دارت بکنم
تو بگو خودت بگو با تو بمونم یا برم
آخه من هیچ نمی خوام که غصه دارت بکنم
تعطیل!
تعطیل
سلام
چی رو تعطیل کردی برای همیشه؟
از متنت چی بگم!!! این که حرف نداره
موفق باشی
وبلاگ تعطیل
امان از تنهایی دلتنگی وبغض اسمون...
سلام
چرا به همین زودی زدی زیرش
با احساس و غم نک
زیبا و غمناک بود!
وبلاگتون که بسته شد امیدوارم تو زندگی به به انتها نرسید!
زیبا و غمناک بود!
وبلاگتون که بسته شد امیدوارم تو زندگی به به انتها نرسید!
سلام رفیق نیمه راه!
حالا که ما تو آسمون دوستی، ستاره ی شما رو پیدا کردیم، داری فرار میکنی؟
از چی؟ از کی؟ از دوستات؟ مگه همه غم ندارن؟ مگه همه گرفتاری ندارن؟
فرار راهش نیست! مثل من صبوری کن ... صبوری! عزیز
کاری داشتی، در خدمتم.
شاد باشی
پژمان جان سلام
آخه چرا این کار رو میکنی؟ حیف نیست؟
ما ناراحت میشم گریه میکنیم ها....
همیشه میومدم بهت سر می زدم .آخه چی شده برادر کوچیک من ؟ دلت خیلی گرفته با این حال میخوای کجا بری؟
ما رو دوستای خودت بدون . ما رو ترک نکن. دوست داری خواهرت (خودم رو میگم البته اگه به خواهری قبولم کنی) ناراحت بشه و برات نگران بشه؟
بمون و ادامه بده....
منتظره پستهایی بعدیت هستیم
سلام مهربون!
حیفه! تعطیلش نکن... بالاخره جایی بود برای بیرون ریختن دلتنگیهامون...
اگر آپ کردی بهم بگو. خوشحال میشم
یاحق!
سلامممممممممممممممممممممم
چراااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نههههههههههههههههه این کارو نکن تو رو خدا
)):
سلام
مرسی تو وبلاگم نظر دادی
سلام نازنینم*همیشه همه ی رفیقا نیمه راه میشند**از اینکه به وبلاگم اومدی ومنا مورد لطف قرار دادی ازت تشکر میکنموخوشحالم که وبلاگ قشنگت را بازم دیدم ولذت بردم وشرمندم از اینکه دیر اومدم**مهربانم من بروزم وچشم براه قدمهای نازت***یا حق
چرا آخه؟؟؟
پاییز برگ ریزان آپ شد...
عشق دردناک است چون برای سعادت راه میآفریند. عشق دردناک است، چون
دگرگون میکند؛ عشق دگرگونی است. هر دگرگونی دردناک خواهد بود، چون کهنه
به خاطر نو ناگزیر است رها شود.
چرا......................
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام دوست عزیزم
هنوز هم منتظر برگشت تو هستیم ها!
نگو میرم که دل ما میگیره!
اگر فکر میکنی یکی از ما میتونیم کمکت کنیم،مطمئن باش خوشحال میشیم در خدمت باشیم. اما رفتن درست نیست مهربون. با ما همراه باش، ما با تو همدلیم!
زندگانی چیست؟ نقشی با خیال آمیخته
راحتی با رنج و شوری با ملال آمیخته
پرتو لرزان امید، این چراغ زندگی
شعله ای زیباست با باد محال آمیخته
اصل امکان چیست؟ این انسان کبر اندوز کیست؟
قصه ای از هر طرف با صد سوال آمیخته
آن بلند اختر سپهر و این تبه گوهر زمین
هیچ در هیچ و خیال اندر خیال آمیخته
هر یقینش با هزاران ریب و شک در ساخته
هر دلیلش با هزاران احتمال آمیخته
مرگ دانی چیست؟ درسی با هراس آموخته
یا سکوتی جاودان با قیل و قال آمیخته
الغرض گر نقش هستی را نکو بیند کسی
یک جهان زشتی است با قدری جمال آمیخته
تقدیم به عشقهای راستین و ماندگار
سلام مهربون!
حالا دیگه آپ میکنی و خبر نمیکنی... خوشحالم که برگشتی نازنین! فقط چرا بخش نظرات رو فعال نکردی؟؟
خیلی زیبا نوشتی وعمیق.... ماهم دردآشناییم گلم! قابل بدون بیاییم و نوشته هات رو بخونیم و غمهای دلمون رو همینجا بزاریم و بریم... منم منتظرم... حرف دارم برای گفتن
یاحق!
سلام
یکی از دوستان به من خبر دادن که فردا جمعه ۱۹ اسفند ماه ساعت ۱۶ الی ۱۸ تو کافی شاپ پارک ملت (دمه دریاچه) قرار وبلاگ نویسان بلاگ اسکای هست. اگر تمایل داشتید شرکت کنید دوستانمون خوشحال میشن. (البته من احتمالا نمیام...)
سلام به دوستان خوب خودم
ممنونم از اینکه به وبلاگ من سر زدید من وبلاگ شما رو البته با اجازه لینک کردم
امیدوارم که بتونم دوست خوبی برای شما باشم موفق باشین
دادش کوچک شما (حامد)
salam pejman jooon;)) oon tikiye vasatesh kheyli bahalE;)) oon ke neveshti tatil:D bloge toopiye jam kardi:D amma az harchi begzarim az in ahange topolesh nemishe gozasht bayad begam EY VAL AHANG!!!!!!!
یعنی رفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ای بابا آخه واسه ی چی؟
بابا غم ........................