* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

http://www.bachehayegham.blogfa.com/

 

 

khasteye khaste

 

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:16 ق.ظ http://aramedel.blogsky.com

سلام

از اظهار لطفتون ممنون!

یاحق!

عطا بچه ی غم شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:10 ب.ظ http://bachehayegham.blogfa.com

قلبی داری به وسعت هفت دریا

و بی نهایتی آسمان ها

باید منطقی باشم

حق داری اگر دلت برایم

تنگ نمی شود !!!

عطا بچه ی غم شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:13 ب.ظ http://bachehayegham.blogfa.com

سلام پژمان جون خوبی؟
شعر مسافرت خیلی قشنگ بود
مرسی بابت عکس
عکسای دیگه هم قشنگن
مثل اون عکس پاییز و ...
شاد باشی و تن درست
فعلا

تنهاترین تنهایان پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:14 ق.ظ http://tanhatarinetanhayan.blogsky.com

بسم رب الحسین
دعوتت میکنم امشب به یه قطره اشک و هق هق
پرپر حادثه با تو سهم من بغض دقایق
دعوتم کن که بسوزم توی شک دل بریدن
ای خدا کی بود که برگشت ...
سایه ی تو ... یا دل من ؟
یا حسین شهید

الهه باران یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:09 ب.ظ http://elaheyebaran.blogsky.com

سلام آقا پژمان
ممنونم که بهم سر زدی
وبلاگت خیلی قشنگه
مخصوصا عکس پیش زمینه اون
برات آرزوی موفقیت دارم

ElaheH چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:34 ب.ظ http://tmotd.blogfa.com

سلام
وب شما هم قشنگه
بعضی از عکس ها عالی بودن
نوشته هاتون هم زیبا بود
من که لبخند ندارم
گریم می شه معنای آرامش

عطا بچه ی غم شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:34 ب.ظ

عید اومد اما
سبزه ای به احترامش بلند نشد
تنگ آب زیادی آرومه
انگاری اون قرمز ساکته باز هم فداکاری کرده
رفت تا من بمونم! حداقل تا چهلمش حداقل به یاد نفس های آخرش
محکوم به زندگی ِ زجر آورم
ظرف کوچکی به یاد فقرای ندیده پر از سکه های طلاست
نمی دانم از فلاکت است یا خساست اما این جا کرم ها داخل سیب شهری ساختند
چرا دیوانه ای در گوشم میگوید: "که این اجازه برای شهر سازی
عین سخاوت است"؟
دشمنی ام با آیینه از 17 سال گذشت.
اصلا همین آیینه مرا از پا در آورد
بزرگترین اشتباهم رفاقت با او بود
خودش شاهد بود که همین دیروز بود باز هم به گریه ام انداخت ...
تو می دانی بقیه ی سین ها پشت کدام توجیه قایم شده اند؟
ظاهرا قرآن با همین یک رنگی و بی رنگی می سازد.
چرا این تخم مرغ ها سرخ شده اند ، نمی دانم.
چشمانم که آن ها را زرد می دید.
باز هم به خود سیلی زدند؟ شاید گنجی قارونی پیدا کرده اند!
اصلا همه چیز و هیچ چیز را رها می کنم ، اما با کدام عیدی این دل شکسته خوش حال می شود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد