در گورستانی متروک ...
که دیگر هرگز ...
مرده ای در آن دفن نمی شود ...
زنده ها ...
با قدمهایی رنگین از علف ...
به روی تپه می آیند تا ...
نوشته های روی سنگهای قبر را بخوانند ...
گورستان هنوز زنده ها را به سوی خود می کشد ...
اما دیگر هرگز مرده ای به آنجا نمی آید ...
و این اشعار همه جا به چشم می خورد :
آنهایی که امروز ...
زنده به اینجا می آیند ...
تا سنگها را بخوانند و باز گردند ...
فردا مرده خواهند آمد ...
تا بمانند ...
سنگ قبرها ...
که اینچنین با یقین از مرگ سخن می گویند ...
همیشه در حیرت اند ...
که چرا دیگر هرگز ...
مرده ای از راه نمی رسد ...
و پرهیز و امتناع مردم از مردن برای چیست ؟
آسان میتوان شوخ طبعی کرد ...
و به سنگها گفت :
مردم از مردن بیزارند ...
و دیگر هرگز نمی میرند ...
به گمانم آنها این دروغ را باور می کنند ...
سنگهای قبر ...
در گورستانی متروک ...
که دیگر هرگز مرده ای در آن دفن نمی شود
سلام
خوبی
منم آپم
راستی سنگ قبرا رازداره مرده هان کسی نمیدونه اون پایین چه خبره شاید سنگ قبرا دروغو باور کنن ولی زندگی ها چی ؟
کلن نوشتت خوب بود
سلام
خوبی؟
مسافرت خوش گذشت مشتی؟
آپ خیلی خوب و زیبایی بود
این ها رو خودت نوشتی؟
واقعا ایول داره
دمت گرم
اما فکر نمی کنم شعر حساب بشه هاااا
در هر صورت کارت حرف نداشت
موفق باشی
سلاممممممممممممممممممم
خیلی زیبا نوشتییییییییییییی بابا ای ول
منم آپم منتظرمااااااااااا
بدووووووووووووو جا میمونی
سلام ...
؛پرهیز زنده ها از مردن ؛.... یه مفهوم شاید خیلی آشنا...
شاید اگر اونقدر ریشه کرده باشیم و قوی شده باشیم َ با دل امن تر و راحت تری شاخ و برگ هامون رو پر بدیم سوی آسمونا... بدون ترس از باد و طوفان...شاید دیگه اونوقت اگر هزاران سنگ قبر رو هم رومون بگذارن َ مانع از قد کشیدن ها و بلند شدن ها و به اوج رسیدن هامون نشه....
آرزو میکنم شاد باشید.
یاحق!
سلام
قلم خوبی داری
موفق باشی و شاد
در پناه حق
سلام
با چند نقطه و یک آرزو
و کمی تغییرات به روزم
راستی مواظب گوش هات هم باش!
سلام
داش ببخشید دیر شد
آپ خیلی قشنگی بود
خودت نوشتی؟ ایول داره...
با تابستون چی می کنی؟احتمالا تابستون بچه های غم ...
بی خیال!
خودت چه طوری؟خوبی؟
چی کارا می کنی؟
ما رو نمی بینی خوشی؟!
موفق باشی
سلام
نوشته ی خیلی قشنگی بود
پیونده جمله ها بهم ...
من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است ...
قشنگ بود
واقعا راس می گم
راستی من امروز تازه آهنگتو شنیدم خیلی قشنگه
ایول
راستی من آپم خوشال می شم بیای
سلام ممنون از اینکه اومدی عالی بود موفق باشی
سلام عالی اقا پژمان موفق باشی به ماهم سر بزن
سلام ...
چی کردی با خودت پسر ... حرفات خیلی داغون کنندست ...
چی شده ... من نبودم .. یعنی نمیتونستم بیام ...
منظورت چیه ... چه اتفاقی میخواد بیفته ... من قزوینم خواستی باهام تماس بگیر ۰۹۱۲۷۸۶۰۵۸۵ ...
نبینم داداشم غمگین باسه ...
قررربون تو ....
فعلا...................
هدیه ی من در روزی که خودم دارم در تلخی شنا می کنم ممکن است زیاد به حال و هوایت سر وسامان ندهد:
بیا جان اینم شعر:
زمان می گذرد و تو هر روز زیبا تر می شوی
آن قدر که باید به یادت بیاورم
هم زبون تنهایی هایت را
تبصره ی این شعر را برای روز های سرد بپذیر:
"هوا که سرد تر میشود تو هم هر روز
قدم به قدم همراه با آن سرد می شوی
و منی که آرزو می کنم "فردا نرسد"
اما این آرزو از اصل مشکل دارد!
تابستان تصمیم گرفته دیر برگردد
اما حتی اگر الان هم بیاید...
به خدا اشتباه شده! من گل یخ نیستم...!!
من هر روز به تو تشنه تر و تو هر روز از من دور تر می شوی
شاهد هستید؟
باز هم جاده ی عشق یک طرفه شده
من در این کویر دنباله روی سایه ای از محبت؟
به عمق سراب چه قدر مانده؟
عادت کرده ام که این جا فقط خودم رو ابری ببینم
اما تو فقط به دوری عادتم نده