کو مسافرهایش؟
یک به یک خسته ز درد
شهر غم افزایش
اسبهاشان چوبی
از نفس افتاده
تشنه شهر شلوغ
در قفس افتاده
تکیه گاشان غربت
دست در دامن شهر
میزنند چنگ به این
جامه بی برگ و بر
شب در حسرت صبح
غصه بی خوابی
مانده در بغض گلو
سربهای پوشالی
خواب در رویاشان
بسته پینه با محال
رنگ مرگ پاشیده
روی چشمان خیال
شب به یک باره سکوت
میکشد بر سر شهر
پرده می اندازند
دیوها بر در شهر
شیشه هاشان دودی
رنگها بی رنگی
سخن از مشکی هاست
کو مداد رنگی ؟
فصل شهر فصل خزان
انس گرفته با برگ ریزان
میکشد زنجیر ها
روی تاراج خزان
سرد سرمای دی است
ظلمتش ظلمت شب
میزند از آسمان
برف یخ بندان شب
باد میخواند سرود
با هم آوازی در
شیشه ها میشکنند
از هم آوازی غم
زندگی شهر غم است
با آدمهای کوکی
کوک کن خواهی دید
سرنوشت پوکی. . .
زندگی برگ بودن درمسیرباد نیست امتحان ریشه هاست ریشه هم هرگزاسیرباد نیست.
سخن از مشکی هاست
کو مداد رنگی؟
نه سر می زنی
نه جواب اس ام اس می دی
نه آپ می کنی خبر می دی
ایول مرام!!!!!
ایول شعر خوبی بود
حیفه ببندیش...
موفق باشی
دو سال پیش پسرکی شروع به نوشتن کرد با یک بهونه شروع کرد
و اولین پستش رو به این صورت نوشت
http://www.sportboy.blogsky.com/?Date=1384-05
کم کم علاقه و احساس خاصی نسبت به همزبونه تنهایی پیدا کرد دوستای خوبی پیدا کرد ولی تنهاییش پر نشد
وبلاگ همزبونه تنهایی ها با همون بهونه گم شد
همزبون همیشه تنها بود ولی همزبونه تنهایی ها مایه ی آرامشش بود
امروز همزبونه تنهایی ها دو ساله شد
آخرین پستش رو هم بخونید...
موفق و خوش باشید
یا خدا
سفر ...
فردا خواهم رفت
با کوله باری از غم و تنهایی
و تورا امانت می سپارم به دستِ
آبی دریا
چرخش زمین
استواری شب و روز آسمان
و اگر باز گردم
تورا باز پس خواهم گرفت
از موج
خاک
باران
و پیراهنی به رنگ سبز درختان
به تو ارزانی می کنم
به پاس بودنت
در تمام لحظه هایم ...
سلام
امید وارم حالت خوب باشه.
وبلاگ خیلی خوبی داری عزیزم
************************
از عاشقی، به رنگ تمنا خسته ام
از آسمان آبی دنیا خسته ام
امروز را به دست غریبه ها سپرده ام
از زل زدن به صورت فردا خسته ام
سرگشته تر ز خود به دنیا ندیده ام
از روی این جماعت شیدا خسته ام
شادی دگر ز عالم ما رخت بر بسته است
از سر زدن به عالم سودا خسته ام
***********************************
موفق و سر بلند باشی دوست قشنگتر از گلم
سلاممممممممممممممممممم
خیلی عالییییییییییییییییی بووووووووووووووود ولی غمگین
بالا نشد کامنت بزارم
تا بعد باباییییییییییییییی
سلاام
ببخشید دیر شد
..
.
.
هر دوتاشون قشنگ بودن
ایول
چه قد خوبه که دوساله شده
ولی یه چیزی نبندش
یعنی ادامه بده
خوب مینویسی
ادامهههههههه بدهه
باشه؟
ziba bod pejman jan
سلام اقا پژمان ممنون از اینکه ما رو فراموش نکردی وسرزدی مطلب خیلی قشنگی بود موفق باشی
چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟
چه کسی میداند که تودر حسرت یک روزنه در
فردایی ؟پیله ات را بگشا .... تو به اندازه یک پروانه زیبایی ....
سلام
از اول هم با بستن وبلاگت مخالف بودم
حالا هم مخالفم
با این وجود آپ های زیبایی بود و در خور بحث...
موفق باشی
تو سکوت زرد پاییز که علاج هر چی درده یه مسافر دنبال دلش می گرده .
می نویسه عاشقونه روی دیوار شبونه: توی بیداری آهن هیشکی عاشق نمیمونه .
با دلی لبریز حسرت این مسافر گریه کرده دلشو داده به کسی که میدونه بر نمیگرده
زیر سقف آشنایی ها
می خواهم بمانم
بی گمان زیباست آزادی...
ولی من چون قناری
دوست دارم در قفس باشم
که زیباتر بخوانم...
به خدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم ، صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
این بود گناه من
نمی دانستم
نمی دانستم که چگونه بگویم حرف دلم را
همین.........
و به خاطر همین گناه، دلم را به سلاخی گرفتند.
من با حرفات آشنا بودم...نبودم؟
سلامممممممممممممممممممممم
پس قسمت نظراتت کوووووووووووووووووووووووووووووو؟
منم آپم بیایییییییییی خوشحال میشم
تا بعد.....
حاجی اون قسمت رو پاک کن:
بیا جان...
اسمم رو هم فکر کنم یادت رفت بزنی تگش ;)