* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

ـــــــــــــــــــ

 

آن لحظه که تمام زندگی ام از جلوی چشمانم می گذرد

آن لحظه ای که فرشته ای روحم را با خود  برد

وقتی که کودکی ام مثل روز برایم روشن و تازه می شود

تمام خاطرات و تار و پودم را با خود می برد

بودن و نبودنم یکی می شوند و کویر هم خسته می شود

تمام هستی ام را با خود می برد

وقایع و روزگارانم از جلوی چشمانم سپری شدند

صدای صوت قرآن می پیچد زمین مرا در آغوش می گیرد

و چه کسی یک روز فکر این روز را به ذهن راه می دهد؟

و در آن خانهء ابدی تنهایی معنای حقیقت می یابد

دیگر چراغی روشن نکنید ! نام و نشانی

دلم را رو به قبله نهاند

من از من جدا شد

به سراغ من اگر می آیید

دیگر نیایید که خیلی دیر است

اگر چه نیت خوبیست زیستن

ولی کاش دست به کار دیگری بزنیم