صدا کن مرا صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه ی ان گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از تنصیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیشبینی نمی کرد
بیا زندگی را بدزدیم ان وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا اب شو مثل یک وازه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
در این کوچه ها که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسم من از شهر هایی که خاک سیاهشان
چراگاه جرثقیل است
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن امد صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد
و ان وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در ان گیروداری که چرخ زره پوش از روی رویای
کودک گذر داشت
قناری نخ اواز خود را به پای چه احساس اسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
من مثل ایمانی از تابش استوا گرم تدا در سر اغاز یک باغ
خواهم شنید
سپهری
خیلی وبلاگ تاریکی داری یه نگاه بنداز
سلام مسافر
از یاد رفته ام مثل... مثل... مثل... فراموشی
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبا و پر محتوایی دارید
خوش حال میشم به منم سری بزنید
بای
http://paleezban.blogfa.com/