مرگ اگر آید از این در گویم
برو و از در دیگر بازآ
سر برون آر زهر روزن و در
تا ببینم ز همه سوی ترا
اینکه می خندد در این شب تار
اینکه آن دور ستادست بپا
سایه ی مرگ جهان ست و من است
اینکه می خواند پیوسته مرا
من تورا دوست تر از جان دارم
ای که می خندی از دور به من
مرده ام من ، تو که یی ، پیشتر آی
روی بنمای در این گور به من
من ترا دوست تر از جان دارم
باز، باز آی و مرا در بر گیر
مثل این است که ... شاید ... افسوس
تو زمن سیری و من از جان سیر
/a>