* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

* ♣ همزبونه تنهایی ها ♣ *

همزبونه تنهایی ها 15ساله شد... دلم هنوز روشنه ...

رویاهای تباه شده...

 

عطا بچه ی غم

پژمان

 

 

به نام خدایی که آشنایی را در لبخند، لبخند را در دوستی، دوستی را در محبت، محبت را در عشق، عشق را در جوانی، و جوانی را در غم نهاد

مثل یه خوابه. درست مثل یه خواب وقتی که در رویاهام می بینم که در دشت سرسبزی می دوم و با دوستانم بازی می کنم و خیلی شادم. اما وقتی که بلند می شم همه چیز به پایان می رسد ترمزی برای شادی ها ترمزی برای رویاهای شیرین ...

وقتی به اطراف نگاه می کنم خودم را در اتاقم می بینم. نیمه شبه خودم رو تنها بیدار می بینم. افسوس می خورم اما...

ترمزی که موجب شد خواب و رویام از دست بره یک چیز بود. فقط درد!
به رویا فکر می کنم دوست دارم دوباره با این رویا پیش بروم چشمانم را  

می بندم و سعی می کنم رویا را ادامه بدم اما فایده ای نداره خوابم نمی برد و باز هم افسوس...
شاید شادی فقط یه رویاست برای بعضی ها طولانی تره و برای بعضی فقط چند ثانیه طول می کشه!

 

 

 

 

دیشب رؤیایی داشتم

خواب دیدم بر روی شن ها راه میروم،

همراه با خداوند

و بر روی پرده ی شب

تمام روزهای زندگیم را، مانند فیلمی می دیدم

همان طور که به گذشته ام نگاه میکردم،

روز به روز از زندگی را،

دو رد پا بر روی پرده ظاهر شد،

یکی مال من و یکی از آن خداوند

راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت

آن گاه ایستادم و به عقب نگاه کردم

در بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت

اتفاقاً ، آن محلها مطابق با سخت ترین روزهای زندگیم بود

روزهایی با بزرگترین رنجها ، ترسها ، دردها و

آن گاه از او پرسیدم

خداوندا ، تو به من گفتی که در تمام ایّام زندگی با من خواهی بود

و من پذیرفتم با تو زندگی کنم

خواهش می کنم به من بگو چرا در آن لحظات سخت مرا تنها گذاشتی ؟

خداوند پاسخ داد

"فرزندم ، تو را دوست دارم وبه تو گفتم در تمام سفر با تو خواهم بود

من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت ،

نه حتی برای لحظه ای ،

و من چنین نکردم

هنگامی که در آن روزها ، یک رد پا بر روی شن دیدی ،

من بودم که تو را به دوش کشیده بودم 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نینا یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:45 ب.ظ http://abrhayeman20.blogfa.com

من عاشق تنهاییم .توی googleداشتم میگشتم وبلاگتودیدم.اینجا ک خدامارا ب دوش میکشه از خودته؟این نوشته از کیه؟

سیمین شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ب.ظ

سلام واقعا نوشتت حاله منو داره میگه کاش هیچکی تو زندگیش تنها نمونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد